دو رکعت عشق - خاطرات شهدای اندیمشک

در این وبلاگ خاطراتی از شهدای اندیمشک با عکس همان خاطره در روزنامه اطلاعات منتشر می شود.
دو رکعت عشق - خاطرات شهدای اندیمشک

دو رکعت عشق
دو رکعت عشق نام ستونی کوچک در روزنامه اطلاعات بود که به خاطرات شهدا اختصاص داشت.
در این وبلاگ خاطراتی از شهدای اندیمشک با عکس همان خاطره در روزنامه اطلاعات منتشر می شود.
تلگرام:
@dorakateshgh
اینستاگرام:
@2rakateshgh

دو رکعت عشق - خاطرات شهدای اندیمشک

در این وبلاگ خاطراتی از شهدای اندیمشک با عکس همان خاطره در روزنامه اطلاعات منتشر می شود.





یکی از بچه های گردان عمارلشکر ۷ ولیعصر(عج) میگوید: وقتی «حاج آقا» مسئله و مشکلی و یا دعایی داشت، تسبیح را به دست می گرفت. یکبار از او سوال کردم: حاج آقا! رمز این تسبیع و این صلوات ها چیه ؟ او با تواضع و خضوع گفت: «برای حل شدن مشکل و یا اجابت دعایم، صلوات ، نذر می کنم ویک تسبیح، صلوات می فرستم و وقتی آخرین دانه تسبیح تمام می شود، مسئله یا مشکلم حل می شود و دعایم مستجاب». وقتی حاج آقا، در لحظات اولیه عملیات والفجر (۸) به بهشت پرواز کرد، تسبیح در دستش بود و آخرین خواسته اش را که شهادت بود، خدا به او داد.

او عارف شهید، «حجت الاسلام محمد تقی قویدل» بود که از حوزه علمیه قم آمده بود و در دل بچه های دزفول جا گرفته بود.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

حجت الاسلام محمد تقی قویدل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۴۷
هفتاد سومین نفر...

تقریباً در بیشتر اوقات شبانه روز در حال مناجات و گریه و زاری بود. سوز مناجاتش آدم را می لرزاند. در یکی از نوشته هایش که بعد از شهادتش پیدا شد، نوشته بود:

«نیمه های شب بود که بوی عطر عجیبی، تمام سنگر را فراگرفته بود ، فهمیدم که آقایمان، مولایمان و...» و دیگر ادامه نداده بود. او شهید «محمدرضا ایزدپور» ، از فجر آفرینان والفجر (۸) بود که به خدا رسید.


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

محمدرضا ایزدپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۴۰
هفتاد سومین نفر...

دائم الوضو بود، همیشه از خوفش راجع به جهنم حرف می زد. می گفت: «نکند خداوند با ما مانند کافران برخورد کند». اخلاصش عجیب بود، به گونه ای که هنگام فیلمبرداری قبل از عملیات، خودش را پنهان می کرد، وقتی علتش را می پرسیدیم، می گفت: «از اخلاص انسان کم می شود»

سرانجام در عملیات کربلای (۴) مرغ روحش به پرواز درآمد. او شهید «ماشاءالله ابراهیمی» ، سرداری از گردان حمزه از لشکر (۷) ولی عصر (عج) بود.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام
ماشاءالله ابراهیمی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۳۱
هفتاد سومین نفر...

مادرش می گوید:

«غلامعلی به دنیا و تجملات دنیا بی اعتنایی می کرد. او واقعا تارک دنیا بود، به گونه ای که شب عروسی اش لباس یکی از دوستانش را به عاریه گرفته و به تن کرده بود. وقتی من متوجه موضوع شدم، با اصرار فراوان توانستم راضی اش کنم تا لباس پدرش را که هنوز به تن نکرده بود، بپوشد» ، او شهید عالی مقام «غلامعلی اسلامی پور» سرانجام خود را به کاروان عشق رسانید.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

غلامعلی اسلامی پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۴۹
هفتاد سومین نفر...

عادت شهید «علیرضا برهخت» این که بود که هر وقت در تشییع جنازه شهیدی شرکت می کرد، می گفت:

«برو ، تندتر برو، که خوشابه حالت!»

چند روز قبل از آخرین وداع، در خانه خواب بود. مادرش بالای سر او امد و بیدارش کرد و گفت:

«علیرضا! چی شده؟ داد میزدی قبول شدم، قبول شدم... در مدرسه قبول شدی؟»

جواب داد:

«نه مادر! جای دیگر قبول شدم!»


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام


علیرضا برهخت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۴۳
هفتاد سومین نفر...

قبل از عملیات والفجر مقدماتی، بچه ها متوجه گودالی شبیه به قبر و رو به قبله شدند، پس از مدتی تحقیق، دریافتند که این گودال - به عبارتی همان قبر - متعلق به شهید «مسعود اکبری»، علمدار دلاور گردان حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) - است که به یاد شب اول قبر وسکرات موت، در آن چون بستری نرم می آرمید.


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام



علمدار دلاور گردان حمزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۲۶
هفتاد سومین نفر...

از خاطرات رسیده به نمایشگاه دو رکعت عشق دزفول:

برادران شهید «عبدالرضا و منصور بصیری فر» همیشه با هم بودند و هر کس یکی از آنها را بدون دیگری می دید، تعجب می کرد و سراغ دیگری را می گرفت. پدربزرگوار آن دو برادر می گوید:

«وقتی یکی از آنها بیرون بود و چند دقیقه ای دیر می کرد، دیگری آنقدر بی تابی می کرد که تعجب مارا برمی انگیخت ولب به غذا نمی زد و یا نمی خوابید تا او بیاید. همیشه دعا می کردم که خدا آنها را از همدیگر نگیرد و هیچ وقت از هم جدایشان نکند.» یکی از بچه های رزمنده میگوید: «هر روز عبدالرضا به مقر منصور می آمد و هدیه ای برای او می آورد و این هر روز تکرار می شد. همه نگرانی بچه ها این بود که مبادا یکی از آنها شهید شود و دیگری بماند. در آخرین بار که عبدالرضا به مرخصی می رفت، برای منصور هم مرخصی گرفت تا با هم به دیدار خانواده شان برونده ولی در راه بر اثر بمباران هواپیماهای دشمن، دست در دست یکدیگر به دیدار خدا شتافتند، تا هیچگاه از هم جدا نشوند.»


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام


عبدالرضا و منصور بصیری فر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۴۹
هفتاد سومین نفر...

یکی از بسیجیان گردان حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) تعریف می کرد: اوایل جنگ در واحد فرهنگی بنیاد شهید، مسئولیت تهیه و ضبط فیلم عملیات ها و مرتب کردن فیلم ها و قاب و عکس شهدا را به عهده داشتم. یک روز نوجوانی محجوب به بنیاد آمد و اعلام همکاری کرد و از آن روز به بعد هر روز او را می دیدم که می آمد و به من کمک می کرد. با دیدن تصاویر و فیلم های شهدا و بچه های رزمنده، اشک در چشم هایش حلقه می زد. تا اینکه عاقبت طاقت نیاورد ویک روز او را در جبهه دیدم که بی سیم چی گردان حمزه شده بود. او که خود فرزند شهید بود، عاقبت در عملیات بیت المقدس به دوستان و پدر شهیدش پیوست. قاب عکس او را که تهیه کردیم، پایین آن نوشتیم: «بسیجی عاشق، مسعود رومی پور.»


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام


بسیجی عاشق، مسعود رومی پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۶
هفتاد سومین نفر...