دو رکعت عشق - خاطرات شهدای اندیمشک

در این وبلاگ خاطراتی از شهدای اندیمشک با عکس همان خاطره در روزنامه اطلاعات منتشر می شود.
دو رکعت عشق - خاطرات شهدای اندیمشک

دو رکعت عشق
دو رکعت عشق نام ستونی کوچک در روزنامه اطلاعات بود که به خاطرات شهدا اختصاص داشت.
در این وبلاگ خاطراتی از شهدای اندیمشک با عکس همان خاطره در روزنامه اطلاعات منتشر می شود.
تلگرام:
@dorakateshgh
اینستاگرام:
@2rakateshgh

دو رکعت عشق - خاطرات شهدای اندیمشک

در این وبلاگ خاطراتی از شهدای اندیمشک با عکس همان خاطره در روزنامه اطلاعات منتشر می شود.





۳۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند ساعت قبل از عملیات نصر۴ بود، همه بچه ها سوار تویوتا شده بودند، در میان چهره های بچه ها شور و شوق عجیبی موج می زد، همه شاد بودند، در همین لحظات متوجه او شدم، ناگهان بدنش لرزید - و به عادت همیشه - مشغول ذکر گفتن شد.

انگار از همه کس و همه چیز جز خدا بریده بود، صدایش حزنی عجیب داشت. میان بچه ها به او شک برده بودم که رفتنی باشد، حدسم درست بود، چند ساعت بعد «محمد قائد رحمتی»، جوان مظلوم و مؤمن گردان حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج)، به خدا رسید.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام
محمد قائد رحمتی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۱
هفتاد سومین نفر...

آن شب سرود رفتن را زیاد بر زبان جاری می کرد، مدام می گفت: «من فردا از گردان می روم.» همین مسئله باعث تعجب بچه ها شده بود، چرا که او تا به حال لحظه ای جدایی از گردان را تحمل نکرده بود. صبح که از خواب بیدار شد، رو به ما کرد و گفت: «بچه ها! دیشب خواب بسیار خوبی دیدم، داشتم وصیت نامه می نوشتم، در وسط آن این آیه قرآنی آمده بود: «و من رجال صدقوا...»

او، عارف واصل «علی محمد طاهری» ابوالفضل با وفای گردان حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) بود که در عملیات کربلای ۵ به کاروان شهیدان کربلا پیوست. 

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

علی محمد طاهری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۴۷
هفتاد سومین نفر...

همیشه به او می گفتیم که حالا دیگر وقت تشکیل خانواده دادن شماست و او هر بار ما را با لبخندی می نواخت. یک روز در راهروی بنیاد شهید او را دیدم، قدم زنان به طرفم آمد، گفتم: چه خبر؟

گفت: می خواهم به حرفت جامه عمل بپوشانم، منتها چند شرط دارد، گفتم: نشنیده قبول، ادامه داد: اولا همسر شهید، ثانیاً سیده ، ثالثاً از شهید یادگاری داشته باشد. با خوشحالی گفتم: انشاءالله کی؟ گفت: بعد از همین عملیات والفجر ۸. او، شهید والا مقام، دلاور گردان حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) «مسعود اکبری» بود که در عملیات والفجر ۸ به خدا رسید.


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام
مسعود اکبری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۴۰
هفتاد سومین نفر...

ناراحتی روماتیسم پایش او را خیلی عذاب می داد، اما به هیچ کس چیزی نمی گفت، تنها من به خاطر قرابت و خویشاوندی مطلع بودم. سه ماهه زمستان سال ۶۴ برای آمادگی عملیات، به طور شبانه روزی در پلاژ اندیمشک و در سرمای شدید، مشغول تمرین غواصی بودیم، به طوری که بعضی از شب ها را جهت تحمل و آمادگی بیشتر در آب به سر می بردیم. یک روز از او در مورد پایش پرسیدم، ملاحظه کردم که چهره بشاشش دگرگون شده، پس از مدتی مکث سفره دلش را باز کرد و گفت: «به خدا قسم، بعضی از شب ها از شدت درد تا صبح خواب به چشمم نمی آید ، اما مهم نیست ، دلم نمیخواهد کسی متوجه بشود...»

آن اسوه صبر، دلاور مرد گردان حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج)، سردار شهید علی محمد طاهری بود که در عملیات کربلای 5 از دشت شلمچه تا بهشت دوست را با پایی مجروح طی کرد.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

علی محمد طاهری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۳
هفتاد سومین نفر...

یکی از بچه های گردان عمارلشکر ۷ ولیعصر(عج) میگوید: وقتی «حاج آقا» مسئله و مشکلی و یا دعایی داشت، تسبیح را به دست می گرفت. یکبار از او سوال کردم: حاج آقا! رمز این تسبیع و این صلوات ها چیه ؟ او با تواضع و خضوع گفت: «برای حل شدن مشکل و یا اجابت دعایم، صلوات ، نذر می کنم ویک تسبیح، صلوات می فرستم و وقتی آخرین دانه تسبیح تمام می شود، مسئله یا مشکلم حل می شود و دعایم مستجاب». وقتی حاج آقا، در لحظات اولیه عملیات والفجر (۸) به بهشت پرواز کرد، تسبیح در دستش بود و آخرین خواسته اش را که شهادت بود، خدا به او داد.

او عارف شهید، «حجت الاسلام محمد تقی قویدل» بود که از حوزه علمیه قم آمده بود و در دل بچه های دزفول جا گرفته بود.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

حجت الاسلام محمد تقی قویدل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۴۷
هفتاد سومین نفر...

تقریباً در بیشتر اوقات شبانه روز در حال مناجات و گریه و زاری بود. سوز مناجاتش آدم را می لرزاند. در یکی از نوشته هایش که بعد از شهادتش پیدا شد، نوشته بود:

«نیمه های شب بود که بوی عطر عجیبی، تمام سنگر را فراگرفته بود ، فهمیدم که آقایمان، مولایمان و...» و دیگر ادامه نداده بود. او شهید «محمدرضا ایزدپور» ، از فجر آفرینان والفجر (۸) بود که به خدا رسید.


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

محمدرضا ایزدپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۴۰
هفتاد سومین نفر...

دائم الوضو بود، همیشه از خوفش راجع به جهنم حرف می زد. می گفت: «نکند خداوند با ما مانند کافران برخورد کند». اخلاصش عجیب بود، به گونه ای که هنگام فیلمبرداری قبل از عملیات، خودش را پنهان می کرد، وقتی علتش را می پرسیدیم، می گفت: «از اخلاص انسان کم می شود»

سرانجام در عملیات کربلای (۴) مرغ روحش به پرواز درآمد. او شهید «ماشاءالله ابراهیمی» ، سرداری از گردان حمزه از لشکر (۷) ولی عصر (عج) بود.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام
ماشاءالله ابراهیمی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۳۱
هفتاد سومین نفر...

مادرش می گوید:

«غلامعلی به دنیا و تجملات دنیا بی اعتنایی می کرد. او واقعا تارک دنیا بود، به گونه ای که شب عروسی اش لباس یکی از دوستانش را به عاریه گرفته و به تن کرده بود. وقتی من متوجه موضوع شدم، با اصرار فراوان توانستم راضی اش کنم تا لباس پدرش را که هنوز به تن نکرده بود، بپوشد» ، او شهید عالی مقام «غلامعلی اسلامی پور» سرانجام خود را به کاروان عشق رسانید.

با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام

غلامعلی اسلامی پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۴۹
هفتاد سومین نفر...

عادت شهید «علیرضا برهخت» این که بود که هر وقت در تشییع جنازه شهیدی شرکت می کرد، می گفت:

«برو ، تندتر برو، که خوشابه حالت!»

چند روز قبل از آخرین وداع، در خانه خواب بود. مادرش بالای سر او امد و بیدارش کرد و گفت:

«علیرضا! چی شده؟ داد میزدی قبول شدم، قبول شدم... در مدرسه قبول شدی؟»

جواب داد:

«نه مادر! جای دیگر قبول شدم!»


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام


علیرضا برهخت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۴۳
هفتاد سومین نفر...

قبل از عملیات والفجر مقدماتی، بچه ها متوجه گودالی شبیه به قبر و رو به قبله شدند، پس از مدتی تحقیق، دریافتند که این گودال - به عبارتی همان قبر - متعلق به شهید «مسعود اکبری»، علمدار دلاور گردان حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) - است که به یاد شب اول قبر وسکرات موت، در آن چون بستری نرم می آرمید.


با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.

تلگرام          اینستاگرام



علمدار دلاور گردان حمزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۲۶
هفتاد سومین نفر...