هروقت به محفلمان می آمد، شور و شوق عجیبی در چهره بچه ها موج می زد ، این که فرمانده بود اما در مواقع کمبود مهمات خود با پای پیاده به خط دوم می رفت و مهمات می آورد. در حین عملیات، هرگاه یکی از بچه ها مجروح می شد، قبل از همه، خود را به او می رساند. آن روز یکی از دوستان مجروح شده بود و او این برادر را تا داخل آمبولانس رساند و در همان حال که داشت به او دلداری می داد، خمپاره دشمن در کنارش نشست و اسوة استقامت و ایثار گردان حمزه، سردار شهید «» به جوار دوست پر کشید.
با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.