از خاطرات رسیده به نمایشگاه دو رکعت عشق دزفول:
برادران شهید «عبدالرضا و منصور بصیری فر» همیشه با هم بودند و هر کس یکی از آنها را بدون دیگری می دید، تعجب می کرد و سراغ دیگری را می گرفت. پدربزرگوار آن دو برادر می گوید:
«وقتی یکی از آنها بیرون بود و چند دقیقه ای دیر می کرد، دیگری آنقدر بی تابی می کرد که تعجب مارا برمی انگیخت ولب به غذا نمی زد و یا نمی خوابید تا او بیاید. همیشه دعا می کردم که خدا آنها را از همدیگر نگیرد و هیچ وقت از هم جدایشان نکند.» یکی از بچه های رزمنده میگوید: «هر روز عبدالرضا به مقر منصور می آمد و هدیه ای برای او می آورد و این هر روز تکرار می شد. همه نگرانی بچه ها این بود که مبادا یکی از آنها شهید شود و دیگری بماند. در آخرین بار که عبدالرضا به مرخصی می رفت، برای منصور هم مرخصی گرفت تا با هم به دیدار خانواده شان برونده ولی در راه بر اثر بمباران هواپیماهای دشمن، دست در دست یکدیگر به دیدار خدا شتافتند، تا هیچگاه از هم جدا نشوند.»
با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.