شهید غلامعلی اسلامی پور
حدود ساعت یک بامداد به منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی رسیدیم. قرار بود به محض شکستن خط وارد عمل شویم. وقتی از ماشین پیاده شدیم چند چادر دیدیم، جلوتر که رفتیم او را دیدم که در آن سرمای شدید اسلحه بردوش نگهبانی می داد. با دیدن ما برق در چشمانش دوید و به سرعت خود را به ما رساند و احوال پرسی کرد. پس از لحظاتی از هم جدا شدیم و در جایی نزدیک آنها مستقر شدیم و منتظر شروع عملیات. آن شب او به چادرشان رفت و پتوهای خودش را برای ما آورد. از او پرسیدم پست شما کی تمام می شود؟ گفت ساعت دو نیمه شب. آن شب من و دو سه نفر دیگر مشغول استراحت شدیم، نیمه های شب چند بار او را دیدم که تا نزدیک چادرمان آمد و برگشت. برای اذان صبح که بیدار شدم از او پرسیدم: تو هنوز پستت تمام نشده؟ سرش را پایین انداخت و گفت: وارد چادر که می شوم و گرمای داخل چادر را که می بینم یاد بچه های گردان شما میافتم و خجالت می کشم، بیرون می آیم و قدم میزنم. آن شب در حالی که از سرما تمام بدنش میلرزید، تا صبح بیدار ماند و همچون علمدار حسین (ع) نگهبان خیمه ما بود. او اسوه عشق و سردار اخلاق بود که پس از هفت سال پیکر دردمندش در آذرماه ۶۹ تشییع شد.
با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.