از همه بچه های گردان، نوشته ای به یادگار دردفترچه مخصوصی داشتم بجز از «منصور». چند دقیقه قبل از عملیات والفجر ۸ به طرفش رفتم و گفتم برای من در این دفترچه یک یادگاری بنویس، گفت: «مالایق نیستیم که چیزی بنویسیم.» ولی با اصرار فراوان من، دفترچه و خودکار را گرفت و رفت در گوشه ای و مشغول نوشتن شد، وقتی برگشت دیگر فرصتی برای خواندن یادگاری او نبود، چون فرمان حمله صادر شده بود. او در همان عملیات به همراه برادرش «عبدالرضا» به دیدار حق شتافت. بعدها که دفترچه ام را مرور می کردم، دیدم نوشته است:
«الهی لاتَکِلنی الی نفسی طرفة عین ابدا (خدایا مرا به اندازه یک چشم برهم زدن به خویش وامگذار) الحقیر - منصور بصیری فر - به امید شهادت - دیدار ما در وادی عشق - ما را شفاعت کنید - ما را حلال کنید.
با کلیک بر روی تصاویر زیر ما را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.